داستان این کتاب درباره ی زنی است که تمام گذشته ی خویش را از یاد میبرد، نه به یاد دارد که پیر است یا جوان ، نه میداند چشمانی رنگی دارد یا تیره و نه میداند خانواده ای دارد یا خیر. داستان از آنجایی شروع میشود که این زن، خود را با لباس هایی آغشته به خون، در حالی که هیچ چیز به یاد ندارد در خیابان پیدا میکند. وی پس از مدتی سرگردانی و سردرگمی در خیابان ها تلاش میکند تا به مکان یا شخصی آشنا برسد اما در نهایت تسلیم میشود و خود را به اولین ایستگاه پلیس می رساند و اعتراف میکند که هیچ چیزی از خود نمیداند.
پس از مدتی کوتاه، شخصی خودش را به عنوان همسر این زن معرفی میکند و وی را با خود به خانه میبرد و در تلاش است که او را درمان کند اما با گذشت زمان و رسیدن به سوالاتی از جمله: “من کیستم؟” “چرا هیچی به یاد ندارم؟” “چگونه این اتفاق برای من افتاده است؟”، زن را در دالانی از سوالات بی انتها گرفتار میکند که در نهایت منجر میشود تا او به حقایقی تکان دهنده درباره بخشی از زندگی اش که فراموش کرده است دست پیدا کند.
این کتاب ، اولین کتاب ترجمه شده از جوی فیلدینگ در ایران است، که طبق صحبت های خود نویسنده، اثری برجسته ازمیان تمام نوشته هایش می باشد. کتاب، ریتمی ملایم و هوشمندانه در خود دارد که هیجان از دانستن پایان ماجرا خواننده را تا صفحه ی آخر کتاب با خود می کشاند و حقایق در صفحات پایانب بر خواننده آشکار می شوند.
تکه ای از کتاب: جین صدای خنده ی آنها را انگار خودش زیر آب باشد و آنها در ساحل دوردست، می شنید. سعی می کرد به طرف آنها شنا کند، سرش را از زیر آب بیرون بیاورد، خودش را به سطح آب برساند، کمی هوا به ریه اش برساند. ولی زحماتش باعث می شد که هر چه بیشتر به قعر آب فرو رود. داشت غرق می شد و هیچکس نمیفهمید.
خواندن این کتاب را به علاقمندان به مووضوعات روانشناسی، هیجانی وماجراجویی توصیه می کنیم.