کتاب درمان شوپنهاور یکی دیگر از رمانهای نویسنده و روان درمانگر معروف آقای اروین دی یالوم است، معروفترین کتاب وی در ایران ” وقتی نیچه گریست” میباشد که سبک متفاوتی را با سایر نوشته هایش داراست، کتاب درمان شوپنهاور نیز مانند بسیاری از کتابهای دیگرش رمانی است که از تجربه های درمانی و گروه درمانی اش با اسامی مستعار ( غیر از اسامی بیماران واقعی) و برگرفته از ماجراهای واقعی سالیان طبابت او می باشد، در واقع نویسنده می خواهد سبک روان درمانی گروهی را مورد تایید قرار دهد و این نتیجه گیری را بکند که همیشه درمانهای گروهی به نتایج خوبی خواهند رسید، دراینکه در جمع بودن، مخصوصا در جمعی که تمایل به پیشرفت و ایجاد تغییر دارند بسیار خوب است و به رشد و ارتقای شخص کمک می کند، و من نمی خواهم به هیچ عنوان منکر تاثیر گروه بر فرد باشم (همانطور که خودم قبلا بارها اشاره کرده ام که هر فردی میانگینی از شخصیت و رفتار های پنج فردی است که با آنها رابطه ی نزدیک دارد) اما انتقادی که به این کتاب دارم ، شیوه ی درمانگری پزشک داستان که البته و قطعا برگرفته از نظر شخصی نویسنده ی داستان می باشد است، روشی کلیشه ای و بدون احساس که در هر مواجهه ای به شکلی ماشین وار به اینکه : فلانی… الان چه احساسی داری؟ می چسبد و به نظر من وقایع در واقعیت به این شکل پیش نمی روند و به این شکل جواب نمی دهند و با تزیینات در ظاهر، فرد بیمار به هیچ عنوان از درون درمان نخواهد شد، اما نویسنده اصرار دارد که وانمود کند با همین جملات کلیشه ای و اصطکاک هایی که بین افراد گروه پیش می آید، با پرسیدن مدام اینکه: الان چه احساسی داری؟ همه چیز ختم به خیر شوند.
همانطور که از نام کتاب پیداست قرار بود که این کتابی باشد که شوپنهاور معروف تاثیراتی را بر فردی گذاشته و او را درمان کرده است، در صورتیکه بیشتر و بیشتر به نقاط منفی شخصیت شوپنهاور اشاره شده بود و فردی که از شوپنهاور تاثیر گرفته و به خیال خود درمان شده بود، فرد موجهی در داستان نبوده است و تنها در پایان کتاب و طی جملاتی کوتاه که تاثیری شایسته را بر فرد نخواهد داشت، به انقلابی که شوپنهاور در روانکاوی و روانشناسی ایجاد کرد پرداخته شده است که این قسمت آنچنان کوتاه است که اصلا جلب توجه نمی کند و بعد از آن ناگهان کتاب پایان می یابد.
در مجموع این کتاب داستانی از یک روان درمانی گروهی و چند ساله است که پایان خوشی دارد اما من نتوانستم نتیجه گیری کنم که اصلا این داستان برای چه منظوری نوشته شده است که بتوان از آن برداشتی ادغام شده از رمان و روانشناسی را داشت، به نظر من این کتاب رمانی در هم ریخته و پراکنده و حتی غیر چذاب از ترویج فرهنگ درمان از طریق مکالمه و درمان گروهی بوده است، علیرغم ارادتی که به نویسنده ی این کتاب به سبب خواندن داستان های بسیار زیبای دیگر او دارم، از خواندن این کتاب به جز مواردی چند لذت نبردم.