ملاقات با کودک درون (قسمت دوم)

کنار دریا قدم زدم و رقص دلفینها و آسمان در حال غروب چند رنگ را نظاره کردم ، غروب در مقابلم بود و همینطور که به غروب و پایین رفتن خورشید  نگاه میکردم روزی را در فکرم مجسم کردم که دیگر چشمانم قرار نیست به این دنیا باز شوند … به یاد تنهایی خودم و همچنین اهمیت تنهایی خودم افتادم

ملاقات با کودک درون (قسمت اول)

امروز بعد از مدتها می خواهم به دیدنش بروم ، از امروز به بعد تصمیم دارم هر روز حداقل برای چند دقیقه کنارش باشم و با هم وقت بگذرانیم ، برای رفتن به آنجا و دیدنش ذوق دارم و مشتاق دیدنش هستم نمی دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد ، نمی دانم قرار است ملاقات هایمان چطور پیش بروند

ملاقات با کودک درون (مقدمه)

امروز اولین روز ملاقات با اون نیست ، من قبلا هم باهاش ملاقات کردم ، چند ماه پیش ، آن زمان از اینکه می گفتند : ” باید کودک درونت را دریابی ” هیچ ایده ای نداشتم ، نه به بودنش توجه می کردم و نه علاقمند به سرک کشیدن به آن حول  و حوالی بودم ، به علاوه فکر می کردم که خیلی هم مراقبش هستم

ملاقات با کودک درون (معرفی)

ارها و بارها در اینجا و در مقالات دیگر با ضرورت برقراری ارتباط با کودک درون مواجه شده اید، کودک درون هر انسان، آسیبی بر روح و وجود اوست که بر اثر ضربه ای بیش از تحمل او در دوران کودکی بر روحش وارد شده است و زخمی بر او زده است، در اصطلاح روانشناسی، دوره هایی از زندگی انسان هستند