کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟

این کتاب کوچک که می شود آن را در یک نشست خواند ، به صورت داستانی به یک حقیقت موجود در شخصیت بشر اشاره دارد ، و بسیار واضح به ما میگوید که ما چندین شخصیت در درونمان داریم که هر کدام نقطه ضعف ها و نقاط قوت مخصوص به خود را دارند و در زندگی و به خصوص مواجهه با شرایط بحرانی
کتاب چشمهایش

کتاب چشمهایش یک رمان داستانی واجتماعی است که مصادف با دوره ای از زندگی نویسنده آقای بزرگ علوی رقم خورده است ، دوران شاه و شرایط حاکم بر اجتماع ، با اشارات اندکی به موضوعات سیاسی آن زمان .
کتاب جایی که خرچنگها آوازمی خوانند

قبل ازهر چیزاسم رمان به دلم نشست و باعث شد آن را بخرم ، به نظرم اینطور آمد که جایی که خرچنگها آواز می خوانند ، مدینه ی فاضله ای است که آنقدر در آنجا همه چیز خوب است که حتی خرچنگها هم از سرخوشی شروع به آواز خواندن کرده اند، با اینکه متن داستان با تصوری که از ان داشتم متفاوت بود
کتاب باشگاه پنج صبحی ها

کتاب باشگاه پنج صبحی ها اگرچه معروف ترین رمان آقای رابین شارما است ، اما من آن را بعد از کتاب ” راهبی که فراری اش را فروخت ” خواندم . این نویسنده سعی دارد مسایل و تجربیاتی که طی سالها تجربه و کاوش در زندگی خودش به دست آورده است را در قالب داستان و فرهنگ سازی از طریق داستان سرایی
کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم

در حال حاضر که این کتاب را خواندم حدود سه سال است که می دوم ، فکر می کنم یا دوندگان این کتاب را می خوانند و یا عاشقان موراکامی که من به دلیل اینکه در دسته ی اول می گیرم به خواندن این کتاب علاقمند شدم و توانستم با آن ارتباط برقرار کنم ، همانطور که خود نویسنده بارها به آن اشاره کرده است
کتاب آبنبات نارگیلی

آبنبات نارگیلی چهارمین کتاب از مجموعه کتاب های طنز آقای مهرداد صدقی است وروایت داستان زندگی دوران کودکی جوانهای حدود چهل ساله ی امروز به زبان طنزاست . او قبل از این کتاب ، به ترتیب کتاب آبنبات های هل دار ، پسته ای و دارچینی را نوشته و به چاپ رسانده بود و زبان طنز او ، شیرین و مورد پسند من بود
کتاب وقتی نیچه گریست

وقتی نیچه گریست معروفترین اثر نویسنده ی روان درمانگراروین دی یالوم در ایران است، رمانی است که سبک جالبی دارد ، شخصیت ها و بعضی اتفاقات و تاریخها و مکانها واقعی هستند
ملاات با کودک درون (قسمت سوم)

امروز خیلی خواب آلود پیشش رفتم ، بعد از قدم زدن در ساحل و فکر کردن به روزی که دیگر در این دنیا نیستم و کارهایی که باید برای رهایی و آزادی خود و روحم انجام دهم ، درب سفید ظاهر شد ، از آن گذشتم و سوار بر آسانسور شروع به پایین رفتن کردم ، فکر میکنم به این دلیل که همیشه در حال پایین رفتن هستم
ملاقات با کودک درون (قسمت دوم)

کنار دریا قدم زدم و رقص دلفینها و آسمان در حال غروب چند رنگ را نظاره کردم ، غروب در مقابلم بود و همینطور که به غروب و پایین رفتن خورشید نگاه میکردم روزی را در فکرم مجسم کردم که دیگر چشمانم قرار نیست به این دنیا باز شوند … به یاد تنهایی خودم و همچنین اهمیت تنهایی خودم افتادم
ملاقات با کودک درون (قسمت اول)

امروز بعد از مدتها می خواهم به دیدنش بروم ، از امروز به بعد تصمیم دارم هر روز حداقل برای چند دقیقه کنارش باشم و با هم وقت بگذرانیم ، برای رفتن به آنجا و دیدنش ذوق دارم و مشتاق دیدنش هستم نمی دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد ، نمی دانم قرار است ملاقات هایمان چطور پیش بروند