خودشناسی

آغاز خودشناسی
هر انسان آگاهی قطعا با این مرحله در زندگی اش مواجه شده است ، ممکن است برای خود شما هم بارها و بارها پیش آمده باشد که برای حال خوب و خوشبختی و شادی خود تلاش می کنید ، به خرید می روید ، سفر میکنید، هزینه های زیادی نزد تراپیست صرف میکنید تا آرامش و رهایی و حال خوب را تجربه کنید،  اما هرچه بیشتر تلاش میکنید، اهدافتان بیشتر و بیشتر از شما دور میشوند. ناکامی افراد در این مقوله می تواند دلایل زیادی داشته باشد که یکی از مهم ترین آنها جدا افتادن فرد از بعد برتر وجودش می باشد و این موضوع اهمیت خودشناسی را در زندگی برای انسان روشن میکند.

تمام ما انسانها موجودات روحانی هستیم و در ذات خود تمایل به کشف جنبه ی برتر وجود خود ، یافتن معنای زندگی و حقیقت را داریم ، گاهی اوقات یافتن حقیقت که در یوگا با آن سامادهی  میگویند در نظر آنچنان سخت و دشوار می آید که قید یافتن معنای حقیقی زندگی را می زنیم و با موضوعات سطحی تر خود را سرگرم می کنیم ، اما انسان هوشیار و آگاه در حین پرداختن به سرگرمی ها و روزمرگی ها ، مدام هشداری را در درون خود احساس می کند و علیرغم اینکه در دنیای بیرون و در اطراف همه چیز به خوبی پیش می روند اما او وجود یک خلا را در درونش کاملا احساس میکند، گویا روحش تشنه و جویای حقیقتی است که آن را در امور روزمره اش پیدا نمی کند. خیلی وقت ها افراد با داشتن زندگی های آنچنانی احساس شادی و خوشحالی عمیق ندارند و در درون خود عطشی وصف نا شدنی را به کشف حقیقت زندگی احساس می کنند، گاهی ممکن است این خلا و تشنگی را به اشتباه برای رسیدن به دارایی بیشتر ، قدرت بیشتر و شرایط زندگی بهتر سوء تفاهم کنند و برای رسیدن به اهداف بیشتری و یافتن آرامش حقیقی خود را به زحمت بیندازند و چه بسا بعد از رسیدن به اهداف بزرگشان ، جذابیت آن تنها تا چند روز یا چند ماه یا چند سال همراهشان باشد و در نهایت افسردگی و ناکامی را با دوز بالاتری تجربه می کنند و تمام دستاوردهای شان  بعد از مدتی کوتاه در نظرشان ساده و بی ارزش جلوه خواهند کرد و دچار یآس و نا امیدی می شوند ، البته ما به هیچ عنوان در مذمت رفاه و پول و ثروت صحبت نمی کنیم، نکته ی قابل توجه این است که رسیدن به ثروت و رفاه و جایگاه اجتماعی برای حال خوب انسان لازم است اما کافی نیست و انسان برای رسیدن به آرامش نهایی و تجربه ی راستین یک زندگی می بایست خودش را بشناسد و به همین دلیل موضوع خودشناسی اینقدر مهم و غیر قابل جایگزین گردیده است، فردی که به دنبال خودشناسی نرود و بگوید که من می خواهم حال خوب و آرامش را در کامل کردن ابعاد دیگر در زندگی ام پیدا کنم ، مانند این است که بخواهد  ماشینی بدون چرخ را براند ، در واقع اصلی ترین  قطعه برای راندن ماشین را در اختیار ندارد ، انسانی که نمی خواهد به موضوع خودشناسی بپردازد و به درونش سفر کند ، و بخواهد تعادل خود را در دنیای بیرون پیدا و برقرا کند هرگز به هدفش دست پیدا نخواهد کرد و در اولین قدم سر و کله ی  “کسالت” در زندگی اش پیدا خواهد شد و کسالت در زندگی هشداری بر این است که تو در مسیر درست حرکت نمیکنی.

خود شناسی یکی از سخت ترین و در عین حال شیرین ترین وظایفی است که هر انسانی در قبال خودش در زندگی اش دارد، خودشناسی میانبر ندارد، راه جایگزین ندارد و نمی شود قید آن را زد و در عین حال به سر منزل مقصود، همان حقیقت و معنای زندگی رسید، ممکن است انسان به هر دلیلی سالهای زیادی از عمرش را دور از این مقوله بگذراند و نخواهد به آن بپردازد اما دو دلیل عمده او را دوباره به همین موضوع می پردازد: اول اینکه انسان سرشتی حقیقی دارد و هرچقدر هم که بخواهد این بعد وجود را انکار کند، در درونش ندایی همیشگی و خستگی ناپذیر او را به توجه به اصلی ترین موضوع زندگیش وا میدارد، و دوم اینکه در انتهای زندگی، مرگ به انتظار نشسته است و هر چقدر به پایان زندگی نزدیکتر شویم این سئوال به شکل پررنگ تری خودنمایی میکند : من واقعا به چه دلیلی به دنیا آمده ام؟

پس چه بهتر که تا جبر زمانه انسان را مجبور نکرده است که با شتاب و سراسیمه نگاهی گذرا به درونش بیندازد و جواب های دست و پا شکسته و سطحی ای بیابد که حتی خودش را قانع نکنند، بهتر است در نهایت آرامش و صبر و حوصله خودمان به سراغ بعد برتر وجود و کشف دنیای درون برویم و با دنیای اسرارآمیز درون روبرو شویم که اگر این اتفاق برای هرکسی بیفتد، زندگی اش به دنیای قبل و بعد از سلوک تقسیم می شود و دیگر نمی تواند انسان سابق باشد.

آغاز خودشناسی: از کجا باید شروع کنم؟

همانطور که در مقالات قبل و همچنین همین مقاله بارها و بارها به این نکته اشاره کردیم که انسان موجودی روحانی است ، می توان این نتیجه را گرفت که نداهای درونی ما می توانند مسیر هایی را به درون برایمان باز کنند، اولین و مهم ترین هشدار برای هر انسان آگاه ” کسالت” است ، کسالت هشداری ارزشمند به این است که انسان در مسیر درست و بلوغ فطری خود قرار ندارد و هرچقدر این کسالت بزرگتر و بیشتر باشد، توجه انسان را بیشتر به خود جلب میکند، کسالت هشداری بر این است که انسان متوجه شده است که نفس زندگی چیزی با ارزش و مهم و زنده را کم دارد، و جویای آن است، در واقع کسالت دارد به انسان این هشدار را می دهد که زندگی بدون توجه به بعد درون روح ندارد و شبیه موجود مرده یا رو به موتی است که به دنبال یافتن روح و حیات له له می زند.

هر انسانی یکنواختی و کسالت را درک نمی کند، ما نمی گوییم کسی که همیشه کسل است انسانی معنوی است ، ما میگوییم کسالت شروعی برای آغازی جدید در زندگی است ، اگر توانستی با این هشدار ارتباط برقرار کنی، آن را درک کنی و در نهایت آن را نخواهی، جویای کیفیتی بهتر و معنایی عمیق تر خواهی بود و همین موضوع انگیزه ای برای شروع جستجو گری تو خواهد بود، در واقع سالک واقعی با دریافت این هشدار شروع به گشتن می کند ، چون نمی خواهد زندگی اش را بی معنا تمام کند و وارد مسیر می شود و در مسیر اتفاق های خارق العاده ای برایش خواهند افتاد.

میتوان اینطور نتیجه گیری کرد که انسان برای ارضای روح تشنه اش که در طلب حقیقت است باید رهسپار شود و باید سفری درونی را آغاز کند و همین خودشناسی مهم ترین دلیل تولد انسانهاست و اگر انسانها معنای حقیقی زندگی شان را دریافت نکنند ، تمام زندگی شان به هدر رفته است ، در طول تاریخ بزرگانی هستند که خود به حقیقت دست پیدا کرده اند و تلاش کرده اند تا آن را به دیگران منتقل کنند، ما نیز در اینجا سعی داریم با تکیه و استناد به سخنان بزرگان تلاش کنیم تا هرچه بیشتر آن را برای شما روشن و قابل درک کنیم و پلی باشیم تا شما نیز در مسیر خودشناسی رهسپار شوید.

سوالات متداول و ابهامات
- چرا خودشناسی مهم است؟

انسان در دنیایی متولد شده است که برای رسیدن به هر هدف مادی و معنوی در آن نیاز به خودشناسی دارد و بعد معنایی خودشناسی بسیار مهم تر از بعد مادی آن است ولی این دو از یکدیگر جدا نیستند به عبارتی قرار نیست انسان از تارک دنیا شدن به خودشناسی برسد بلکه از ایجاد تعادل در جنبه های مختلف وجود باید این هدف را در زندگی تحقق ببخشد و اگر به این بعد وجود توجه نکند در درون احساس ضعف و ناکامی و گم شدگی خواهد داشت.

راههای مختلفی برای این منظور وجود دارد ، تفکر و تعمق ، مراقبه ، هم نشینی با افراد آگاه و ورود به دنیای درون راههای رسیدن به خودشناسی هستند و هرکسی بسته به تلاشی که در زندگی اش برای این موضوع دارد، دستاورد های مختلفی نظیر آرامش، سلامتی فکر و روح و ارتباط با خالق و هسته ای که از آن جدا شده است را احساس خواهد کرد.

تا چه زمانی باید به این موضوع بپردازیم؟ خودشناسی یک سفر است نه یک مقصد و تلاشی مادام العمر را می طلبد برای شناخت لایه های درونی خود و روبرو شدن با خود حقیقی ات می بایست همیشه در مسیر باشی و نکته این است که به جای فکر کردن به مقصد و پایان تلاشها باید از مسیری که به عنوان سالک در آن رهسپار شدی لذت ببری ، خودشناسی سفری است از حالا تا همیشه