راوی این کتاب دختر بچه ای 14 ساله به نام “سوزی” است که در سال 1973 به قتل می رسد. او اکنون در فضایی قرار دارد که طبق گفته ی خودش “بهشت” نام دارد.
سوزی میتواند دنیا و پیرامون اطراف و گذر زمان را بدون حضور خودش مشاهده کند و شاهد همه چیز باشد. پدر و مادرش که در تلاش هستند تا دخترگمشده ی خود را پیدا کنند، خواهرش که تلاش می کند روحیه ی خود را حفظ کند و از هم نپاشد، برادر کوچکش که سعی می کند کلمه “مرگ و از دست دادن” را درک کند ، دوستان و هم کلاسی های مدرسه اش که پشت سر غیبتش، شایعات عجیب و غریب از خود در می آورند و در نهایت قاتلش که سعی میکند قتلی بی نقص داشته باشد و رد و اثری از خود برجای نگذارد.
به طور کلی، داستان این کتاب روایتگر یک تراژدی است که برای خانواده ای عادی رقم می خورد. حین خواندن این کتاب، با بالا و پایین هایی از جمله امید و نا امیدی، عشق و نفرت، غم و شادی، گریه و لبخند، درد و التیام درد رو به رو خواهید شد. اما ثانیه ای فکر نکنید که این کتاب ارزش خواندن ندارد و باید رها شود. حتما برای یکبار هم که شده است به خودتان این فرصت را بدهید که دقایقی در روز این کتاب را در دست بگیرید و شاهد داستان آن باشد.
تکه ای از کتاب: در آخرین روزهای تابستان 1974، هیچ تلاشی به خاطر پیدا کردن قاتل من وجود نداشت.هیچ کس. هیچ قاتلی. هیچ چیز، مشخص نبود.
مشخصات کتاب استخوان های دوست داشتنی:
The Lovely Bones
پرفروش ترین کتاب در سال 2002
سه بار ترجمه شده توسط (میترا معتضد، فریدون قاضی نژاد و فریده اشرفی) انتشارات البرز، روزگار و مروارید