جدیدترین مقالات

درمان بیماری ها با مدیتیشن (مراقبه)

در طب مدرن به جای پرداختن به ریشه ها تمرکز درمان بر روی شاخ و بال هاست، برای مثال در یک سر درد یا زانو درد یا ضعف چشم ، تمام تمرکز درمان بر روی همان قسمت است و به بررسی دلایل احتمالی دیگر که ممکن است سلامتی را تحت تاثیر قرار داده باشد نمی پردازد.

در طب مدرن به جای پرداختن به ریشه ها تمرکز درمان بر روی شاخ و بال هاست، برای مثال در یک سر درد یا زانو درد یا ضعف چشم ، تمام تمرکز درمان بر روی همان قسمت است و به بررسی دلایل احتمالی دیگر که ممکن است سلامتی را تحت تاثیر قرار داده باشد نمی پردازد.  روشهای روان درمانی غربی هنوز به هرس کردن شاخه ها میپردازند با هرس کردن شاخه ها نمی توانید ریشه فاسد شده درخت را از بین ببرید، برای درمان اصلی باید به ریشه های خراب پرداخت که جایی در اعماق پنهان هستند وقتی که به درخت نگاه میکنی معمولا ریشه ها را نمیبینی. آنها منبع سری درخت هستند. منبع سری باید در مخفی ترین مکان باقی بماند تا هیچکس نتواند به راحتی به آن دسترسی داشته باشد.

همین مورد دقیقا برای انسان نیز وجود دارد روان درمانی غربی هنوز هم در مورد شاخه ها و برگ ها فکر میکند و بیان بیرونی روان را میبیند ولی منبع و درونی ترین رشته ی وجودی آن هنوز دست نخورده باقی است.

بدون تغییر منبع هر کاری که انجام شود تنها رفوکاری خواهد بود. وقتی با یک بیمار روانی روبرو می شوید چه را نشان میدهد؟ این به سادگی نشان میدهد که ریشه ای در این شخص فاسد گشته و زهری در جایی از منبع وجود دارد و تو سطح را رفو میکنی کاری را در ظاهر انجام میدهی تو رفتار او و رویاهایش را تحلیل میکنی و سعی میکنی تا از بیرون بطور عینی مشکل او را درک کنی تو رفتار او را مشاهده میکنی و تلاش میکنی تا آن را رفو کنی. آری این کار را می توانی انجام دهی بیماری را از این نقطه میتوانی متوقف کنی. ولی دیر یا زود بیماری خودش را از نقطه ای دیگر نشان میدهد زیرا زهری که در منبع بوده هنوز تغییری نکرده تنها عارضه درمان شده، نه خود بیماری.

در پزشکی نیز همینطور است. سردرد داری به تو آسپیرین می دهند. مسکن درمان نیست و تنها تو را از عارضه منفک میکند. مسکن سردرد تو را نابود نمیکند، فقط نمی گذارد آن را احساس کنی مسکن تو را سردرگم میکند سردرد آنجا هست ولی تو دیگر از آن آگاه نیستی، ولی چرا سردرد از آغاز بوجود آمد؟ پزشکی معمولی کاری با این ندارد. اگر نزد پزشک بروی، او کاری ندارد که چرا تو سردرد گرفته ای برای او مشکل ساده است: عارضه وجود دارد. دارو بخور و عارضه را رفع کن، سبب اصلا اهمیتی ندارد. شاید به این ترتیب سردرد رفع شود اما روز دیگر مشکل از جایی دیگر سر بر می آورد، شاید معده ات درد بگیردو….

انسان یک تمامیت واحد است اگر جایی سرکوبی را رقم بزنی خودش را از سویی دیگر نشان خواهد داد. شاید قدری طول بکشد تا از روی دیگر ظاهر شود، ولی حتما در جایی دیگر خودش را نشان خواهد داد.و انسان جنبه های زیادی دارد و مشکل از یک گوشه به گوشه ای دیگر در حرکت خواهد بود.

و این چنین، انسان بجای سالم تر شدن بیمارتر می شود و گاهی چنین میشود که یک بیماری جزیی و کوچک تبدیل به یک بیماری بزرگ میشود. برای مثال، اگر سردرد، معده درد و کمر درد شروع شود و با خوردن دارو به آن اجازه ی ظهور ندهی و بلافاصله با خوردن دارو آن را از بین بیری اگر برای سالیان به این سرکوب کردن درد ادامه بدهی آنگاه روزی تمام دردها با هم جمع می شوند و خودشان را بطور سازمان یافته تری عیان میکنند ، مثلا ممکن است  تبدیل به سرطان شوند. تجمع این دردهای سرکوب شده خودشان را بصورت یک انفجار نشان می دهند.

چرا تاکنون قادر نبوده ایم برای سرطان دارویی کشف کنیم؟ شاید سرطان بیانی باشد برای تمام بیماری های سرکوب شده ی انسان تاکنون ما میدانیم که چگونه یک بیماری را سرکوب کنیم؛ ولی سرطان تنها یک بیماری نیست روندی بسیار جمعی است. تمام بیماری ها جمع شده و دست در دست هم داده اند. تشکیل یک ارتش داده اند و به تو حمله میکنند. برای همین است که داروها اثر ندارند و در حال حاضر به نظر نمی رسد که بتوان برای سرطان دارویی پیدا کرد.

سرطان بیماری تازه ای است. می دانی چرا در جوامع ابتدایی وجود نداشت ؟ زیرا که انسان ابتدایی چیزی را سرکوب نمی کند. نیازی به سرکوب نیست سرطان عصیان سیستم خودت است. اگر سرکوب نکنی، نیازی به عصیان نیست چیزهای کوچک می آیند و میروند.

نگرش درونی از منظر خودشناسی به روان درمانی این است که به عارضه نگاه نکنی بلکه به منبع روی آوری این روشی است که آن را روانشناسی بوداها مینامند. اگر سردرد داری این بیماری و ناخوشی تو نیست. در واقع سردرد نشانه ای است از سوی بدن که چیزی در منبع دچار اشکال است. پس به سوی منبع بشتاب و ببین که در آنجا چه مشکلی بروز کرده است. سردرد، فقط به تو نشانه ای می دهد. علامت خطر و یک هشدار که به بدن گوش بسپار… در جایی مشکلی وجود دارد. تو کاری میکنی که درست نیست و هماهنگی بدن را از بین برده ای. دیگر این کار را نکن  در غیر اینصورت سردرد تو باقی خواهد ماند.  سردرد دشمن تو نیست دوست تو و هشداری است که از سوی بدن به تو می رسد که چیزی در جایی دچار اشکال شده و تو به عوض تغییر آن مشکل هشدار را نابود می کنی و مسکن می خوری این بی معنی است ولی این چیزی است که در پزشکی و روان درمانی روی داده است.

چگونه از مدیتیشن در درمان بیماریها کمک بگیرم؟

این مدیتیشن را برای سردرد انجام بده و وقتی نتیجه ی مطلوب را گرفتی می توانی مطمئن شوی که این مراقبه برای بیماری های دیگر نیز تاثیرگذار خواهد بود. بار دیگر که دچار سردرد شدی برای آزمایش هم که شده، یک تکنیک کوچک مراقبه را امتحان کن

وقتی که سردرد داری در سکوت و به حالت مراقبه بنشین و مشاهده کن سردرد را ببین ، به شکل دشمن به آن نگاه نکن. اگر همچون دشمن به آن نگاه کنی، نخواهی توانست به درستی ببینی و از آن پرهیز خواهی کرد. شخص همیشه از نگاه به درد و بیماری اش پرهیز میکند. به سردرد همچون دوست خودت نگاه کن فقط در سکوت بنشین و به درون سردرد نگاه کن بدون هیچ منظوری که آن را متوقف کنی بدون خواسته ای که باید ناپدید شود. بدون تضاد و درگیری و نزاع فقط آن را تماشا کن و ببین که چیست.

مشاهده کن تا اگر پیامی درونی وجود دارد سردرد آن را به تو بدهد. این یک پیام رمزدار است. و اگر در سکوت نگاه کنی تعجب خواهی کرد اگر در سکوت بنگری، سه چیز روی خواهد داد. نخست هر چه بیشتر نگاهش کنی شدیدتر خواهد شد و آنگاه قدری تعجب خواهی کرد: اگر شدیدتر میشود پس چگونه کمک خواهد کرد؟ سردرد تو شدیدتر میشود زیرا که تو از آن دوری می کرده ای سردرد آنجا بوده ولی تو از آن پرهیز میکردی آن را سرکوب می کردی حتی بدون مسکن هم از آن دوری میکرده ای وقتی به سردرد نگاه کنی، سرکوب ناپدید می شود. سردرد به شدت طبیعی خودش میرسد. اگر شدت یافت میتوانی مطمئن شوی که درست نگاه می کنی اگر شدید نشد بدان که درست نگاه نمیکنی و هنوز از آن دوری میکنی به آن نگاه کن شدت خواهد یافت این نخستین علامتی است که میگوید مشغول نگاه کردن به آن هستی دوم اینکه درد متمرکزتر خواهد شد و در فضایی بزرگتر پخش نخواهد شد. نخست فکر می کردی تمام سرم درد میکند. اینک خواهی دید که تمام سر نیست، بلکه نقطه ی کوچکی است. این هم نشانه ی دیگری است از اینکه عمیقاً به آن نگاه میکنی احساس پخش شدگی درد، یک حقه است که از آن پرهیز کنی اگر درد در یک نقطه متمرکز باشد، شدیدتر خواهد بود. پس توهمی خلق میکنی که درد تمام سرت را گرفته اگر درد را در تمام سر پخش کنی، آنگاه در یک نقطه شدید نخواهد بود. اینها حقه هایی هستند که ذهن بکار میبرد.

به درد نگاه کن و آنگاه خواهی دید که ناحیه درد کوچکتر و کوچکتر و کوچکتر خواهد شد. و زمانی خواهد رسید که به اندازه ی نوک سوزن خواهد شد بسیار تیز و بسیار دردناک ، تو هرگز چنان دردی را در سر احساس نکرده ای به مشاهده ادامه بده و آنگاه سومین و مهمترین رویداد رخ خواهد داد: اگر به دیدن ادامه دهی و درد را بسیار شدید و در ناحیه ای بسیار کوچک احساس کنی،. وقتی به آن خیره شوی ناپدید خواهد شد و وقتی ناپدید شد. خواهی دید که از کجا آمده بود علت را خواهی دید. وقتی که نگاهت هشیار متمرکز و متوجه نباشد، درد بازخواهد گشت. هر وقت ناپدید شد. در پشت آن سبب را خواهی دید و تعجب خواهی کرد ذهن تو آماده است تا سبب را افشا کند.

هزار و یک سبب برای سردرد تو هست سببهای متفاوت نظام هشدار دهنده ساده است و تنها همان یک پیام را میدهد. در بدن ما سیستم های هشدار دهنده متفاوتی وجود ندارند. شاید اخیرا بسیار خشمگین شده باشی و آن را بیان نکرده باشی ناگهان همچون یک الهام، آنجا خواهد بود: تمام خشمی را که برای مدتها حمل میکردی مانند چرگ در درونت خواهی دید. حالا از حدش گذشته و خشم میخواهد بیرون ریخته شود. به یک تحلیه نیاز دارد. تخلیه کن و ناگهان خواهی دید که سردرد ناپدید شده و نیازی به مسکن نبوده و نیازی به هیچ درمان دیگر نبوده و زمانی که خشم ناپدید شد کیفیتی کاملا جدید از سلامت در تو برخواهد خاست که هرگز نمی تواند با استفاده از مسکن به دست آید.

مسکن سرکوب میکند خشم در تو باقی میماند و خشونت در درون تو شعله خواهد کشید. تو زنگ خطر را خاموش کرده ای ، درواقع چیزی تغییر نکرده تنها دیگر زنگ خطر وجود ندارد. و قطعا بیماری خودش را در جایی دیگر و به شکلی دیگر بازتاب خواهد کرد. وقتی که کمیتی عظیم جمع شد تغییراتی کیفی ظاهر خواهند.شد. بدن برای تحمل چیزها حدی مشخص دارد. بعد از این حد دچار بیماری خواهد شد. برای ذهن هم همینگونه است هرگز ذهن و بدن را دو چیز جدا از هم تصور نکن

روانشناسی واقعی نه به سمت بدن و نه به سمت ذهن متمایل است بلکه انسان را بصورت واحدی یگانه از هر دو می بیند.

انسان موجودی روان تنی است. انسان هم ذهن است و هم بدن بدن چیزی نیست جز ذهن عینیت یافته و ذهن همان بدن است که در منبع عمیق تر وجود تو پنهان شده است. هر دو قطب های یک انرژی هستند یک انرژی هر دو را به ارتعاش در می آورد و در آنها تپش دارد.

همیشه به خاطر بسپار انسان را بصورت جزء درمان نکن، این بسیار بی حرمتی است انسان را به عنوان یک تمامیت معالجه کن و به او همچون یک تمامیت احترام بگذارو این چیزی است که درمانهای پزشکی و روان درمانی ما کسر دارند، جای مراقبه در درمان های رایج انسان خالی است.

برگرفته از آموزشهای اوشو- عارف معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *