من می خواهم این موضوع را از چند منظر بررسی کنم از شما می خواهم با من همراه شوید تا دید کل نگری نسبت به دلایل بیمار شدنمان پیدا کنیم ، از شما می خواهم تنها مانند یک مشاهده گر با من همراه شوید، نه انتظار دارم که تمام نقطه نظرات من را قبول کنید و نه پیشنهاد می کنم که در مواجهه با موضوعاتی که برای ذهنتان تازگی دارند، با عینک جهان بینی قدیمتان به آن نگاه کنید، در واقع برای داشتن ذهنی باز و آشنا شدن با دنیای بیکران آگاهی، دانش و معرفت، انسان نیاز به نگاهی بدون تعصب دارد، از شما می خواهم اگر این عینک را دارید، در درجه ی اول نسبت به وجود آن آگاه شوید و در مرحله ی بعد آگاه باشید که دارید دنیای اطرافتان را با آن عینک نگاه میکنید ، همین آگاهی کافی است، بعد از این مشاهده گری شما اندک اندک احساس می کنید دیگر مانند گذشته به موضوعات نگاه نمی کنید و ذهنتان نسبت به موضوعات تازه باز و پذیراست، باز و پذیرا بودن به معنی پذیرفتن بی چون و چرای هر مطلبی نیست که با آن مواجه می شوید، یعنی در مواجهه با موضوعات جدید، بدون پیش داوری و زدن برچسب “خوب”: یا “بد” با آن روبرو شوید و اجازه دهید آن موضوع از فیلتر وجود حقیقی خودتان عبور کند، در وهله ی اول از خود انتظار نداشته باشید که آن را بلافاصله قبول یا رد کنید، به خود فرصت دهید تا بتوانید به آن از جنبه های مختلف و بدون قضاوت نگاه کنید، می توانید بعد از آن به راحتی با آن موافقت یا مخالفت کنید، حتی می توانید بخش هایی از آن را بپذیرید و بخش هایی که با روحیات و عقاید و باورهایتان سازگاری ندارند و یا عقایدی که به نظرتان نا درست هستند را کنار بگذارید و نظریه ی جدید را بپذیرید. در مورد حقیقت و تفاوت آن با واقعیت در مقاله یVIP برایتان صحبت کردم، در اینجا تا این اندازه یادآوری میکنم که حقیقت جاری است و منتظر تایید من و شما نمی ماند، حقیقت حقیقت است و برای خوشایند هیچ کسی ماهیتش را تغییر نمی دهد و ما انسانها برای اینکه از جوهره ی وجود و وطن خود دور نیفتیم و در این دنیا سرگشته و حیران نباشیم بایستی آن را درک کنیم ، پس در این جریان گسترش دیدگاهها و رویارو شدن با موضوعات جدیدی که قرار هستند به ما وسعت جهان بینی بدهند، تنها نکته ی حائز اهمیت این است که قدرت تشخیصمان را برای تشخیص حقیقی از غیر حقیقی بالا ببریم که البته این موضوع یکی از سخت ترین وظایفی است که هر انسانی با تولد و ورود به این دنیای خاکی بر عهده دارد، من سعی دارم در حد بضاعت خودم با صحبت کردن و نوشتن در مورد آنها بستری را برای انتشار آگاهی در دنیا فراهم کنم و قصد و نیت من و تمام همکاران من در این مجموعه از نوشتن هر مقاله همین موضوع است.
در اینجا به اندازه ی کافی درباره ی حقیقت و لزوم تشخیص حق از باطل صحبت کردم، صحبت پیرامون این موضوع بیش از این در این مقاله نمی گنجد.
نمی خواهم از پرسش اصلی دور شویم، سئوال ما یافتن پاسخ این سئوال است؟ چرا بیمار می شویم؟
قبل از ورود به توضیح و شرح پاسخ چند گانه به این سئوال می خواهم کمی بزرگتر به این موضوع نگاه کنیم؟
چرا رنج می کشیم؟ چرا زندگیمان آنطوری که می خواهیم پیش نمی رود؟ چرا نمی توانیم مثل گذشته از زندگی لذت ببریم؟ به نظر شما آیا خالق ما قصد آزار و شکنجه ی انسان را دارد که رنج و بیماری و درد و غم را به کامش بریزد و او را همیشه رنجور و غمگین و دل مرده نگاه دارد؟ به نظر شما آیا ممکن است بی دلیل چنین اتفاق هایی برای کسی بیفتند؟
نمی خواهم کلیشه ای به این موضوع نگاه کنیم، اینطور تصور نکنید که منظور من این است که اگر کسی بیمار میشود انسان بدی است و شخصی که بیمار نمی شود انسان خوبی است، نمی خواهم بگویم درد و بیماری تاوان کارهای بد گذشته ی انسان است که اگر اینطور بود، تمام درمانگران ، دانشمندان و هرکسی که به نوعی در بهبود و ارتقای سطح سلامت جسمی و روحی جوامع قدمی برداشته است، به کارمای افراد دست درازی کرده اند و نه تنها نباید تشویق که باید تنبیه شوند، اگر انسانها اینطور فکر می کردند بایستی بیمار و بیماری را به حال خود رها می کردند تا با درد و بیماری خود بسوزند و بسازند. این باور در برخی از فرقه های دینی به اشتباه رواج دارد، آنها اعتقاد دارند کسی که بیمار شده است، در حال تاوان پس دادن است و نباید در این مسیر دخالتی انجام داد، گروهی حتی پا را فراتر گذاشته اند و اعتقاد دارند که استفاده از علوم و پیشرفت های پزشکی نه تنها درست نیست که مداخله در کار خداست، گروهی اعتقادات سرسختانه تری دارند و باور دارند خداوند می تواند بدون دلیل به هرکسی رنج بدهد و به هرکسی که می خواهد سلامتی و ثروت و شوکت و … و افراد باید آنچه که خداوند برایشان در نظر گرفته اند را بپذیرند. به عقیده ی من خدای آنها خدای غیر قابل اعتماد و اتکایی است، جایی که حرف از عدالت محض زده می شود، چنین بی عدالتی ای به نظر عجیب می آید و نمی شود تصویری از خدایی عادل در ذهن داشت که با بی عدالتی به افراد درد و بیماری می دهد، نمی توان به طور تمام و کمال نیز اینطور تصور کرد که هر کسی که درد و بیماری و رنج و عذاب دارد، انسان بدی است.
پس حقیقت ماجرا چیست؟
موضوع نه به آن شوری و نه به آن بی نمکی است، حقیقت این است که درد و رنج و بیماری بی دلیل نمی آید، رنج برای رشد آگاهی انسان آمده است، البته نه آگاهی ای که خارج از درک و تصور او باشد، اگر درد و رنج بسیار بسیار دور تر از دایره ی آگاهی فرد باشد، هیچ رشدی اتفاق نمی افتد، مثل گروهی که میگویند خداوند حق دارد به هرکسی که می خواهد درد و عذاب بدهد و به هر کسی که صلاح می بیند عزت و شکوه و جلال و انسان بسیار کوچکتر از آن است که حکمت او را دریافت کند و چشمان خود را می بندد و درد و رنج را به عنوان موهبتی که از دوست رسیده است می پذیرد و البته در این دیدگاه رشدی هم اتفاق نمی افتد، اما ما می گوییم رنج برای رشد آگاهی ما آمده است و می خواهد انسان را رشد دهد.
در مورد دلیل بروزبیماری می توان چند نظر داشت، بیماری ممکن است خودبخود و بدون دلیل اتفاق افتاده باشد و هیچ پیش نیازی نداشته باشد، در این رویکرد انسان مانند موجود بیگناهی است که ناگهان مشکلی برایش بروز کرده است، برای این انسان همه چیز خطرناک است و هر لحظه احتمال بروز مشکل و خطر می تواند وجود داشته باشد، کسانیکه به این نظریه باور دارند، وقتی بیماری و یا درد و رنج به سراغشان می آید خود را شبیه موجودات قربانی و مظلومی می بینند که خداوند در حقشان ظلم روا داشته است و بواسطه ی بیماری شان اجازه ی لذت بردن از دنیا را ندارند، غمگین و خشمگین و پریشان می شوند و به زمین و زمان بد و بیراه می گویند و از شرایط موجود رضایت ندارند و اگر مشکل یا بیماری شان به درازا بکشد صبوری از دست می دهند و اوضاع را پریشان تر از قبل می کنند و مدام در باتلاقهای بیشتری گرفتار می شوند.
بیماری زمانی اتفاق می افتد که انرژی های بدن ا ز تعادل خود خارج شده باشند و این عدم تعادل هم می تواند در جسم بشکل بیماری جسمی و هم در ذهن بشکل مشکلات اعصاب و روان و مسائل ذهنی و احساسی بروز کند. این تعریفی ساده و در واقع ساده ترین تعبیر متافیزیک از بیماری است.
پس می توان اینطور نتیجه گیری کرد: زمانیکه درد و رنج و بیماری به سراغ انسان می آید در درجه اول نه برای آزار او بلکه برای رشد دادن او آمده است. در درجه بعدی می خواهد به انسان هشدار دهد که او از مسیر درست، حقیقت زندگی و سروری که حق اوست خارج گردیده است. خداوند غیر از این چطور می تواند توجه معرفت انسان را به خود جلب کند و به او تلنگر بزند و به او بفهماند که باید
تغییراتی ایجاد کند؟
انسان در مواجهه با بیماری در درجه اول باید به هر روش ممکن سعی در رفع بیماری به وجود آمده کند، روشهای درمان طب رایج، درمانهای مکمل روش های سالم و موجودی هستند که می تواند انتخاب کند.
جسم امانتی است که خداوند در اختیار انسان قرار داده تا از طریق آن انواع لذت های دنیایی را ببرد و در عین حال ابزاری برای رشد معنوی و بلوغ فکری او باشد، جسم ابزاری است که توجه به سلامت آن برای رسیدن به اهداف والای انسانی ضرورت دارد. یک جسم بیمار هرگز نمی تواند به نوعدوستی و کمک به دیگران و یا رشد عمیق روح خود بپردازد چون درد و بیماری مانع تمرکز او می شود پس انسان در قبال جسم مسئول است و باید در حفظ سلامتی آن کوشا باشد پس یک انسان آگاه با ورود بیماری و درد و رنج آن که نشانه ی پریشانی درون اوست بدن را با دعوت به آرامش از پریشانی و آشفتگی دور میکند.و در مرحله ی بعد که کمتر کسی به آن توجه می کند باید به یافتن پاسخ برای این سئوال بپردازد : ” که بروز چه ناهماهنگی و از بین رفتن تعادل در چه موضوعات فکری و ذهنی و درونی در بدن من باعث بروز این بیماری شده اند؟”
شاید این یک روش فکری ، یک نگاه اشتباه ، پافشاری و اصرار اشتباهی به موضوعی خاص، سبک زندگی اشتباه ودلایلی از این دست چنین بیماری را برای فرد به وجود آورده اند . با تفکر و تعمق در این موضوع در می یابیم که بروز هیچ درد و رنج و بیماری اتفاقی و تصادفی نیست، در واقع کائنات آن را برایمان مقدر کرده است تا پی به کمی ها و کاستی های وجودمان ببریم و اقدام به ایجاد تغییر کنیم، البته باید بگویم که درس ها از طریق کائنات آنقدر تکرار می شوند که متوجه آن شویم و تغییراتی که برای رشد و بلوغ ما نیاز هستند را ایجاد کنیم، در غیر اینصورت ممکن است در چرخه ی باطلی از درد و رنج و بیماری گرفتار شویم و بی اینکه تلاشی برای تغییر در خودمان کنیم، مدام در درد و رنج باشیم وعلاوه بر اینکه سلامتی را باز نمی یابیم عمرمان را بی حاصل هدر بدهیم ، حالتی را تصور کنید که فرد مدام بیمار است و برای بهبودی خود تلاش می کند، بی اینکه به بعد مهم تر آن یعنی ایجاد تغییر در خود بپردازد، چنین فردی همیشه در رنج است و تنها شکل و فرم بیماریها و گرفتاریهایش تغییر می کند و بی اینکه درسش از زندگی را بگیرد مدام بدنبال مقصر میگردد و بزرگترین عذابش حال بد مدام خودش خواهد بود.
برای درک این موضوع تفکر و تعمق زیادی نیاز است و به شما پیشنهاد می کنیم این مقاله را بیش از یک بار مطالعه بفرمایید تا مفهومی که سعی در انتقال آن داشتم به بهترین شکل در شما اتفاق بیفتد. از آنجا که این نگاه دیدگاهی است که کمتر کسی درباره اش سخت گفته ممکن است دور از ذهن بنظر بیاید یا پذیرفتن آن برایتان مشکل باشد اما اگر به خالق هستی اعتماد داشته باشیم، از آنجا که ما تکه های جدا افتاده از خود خود حقیقی او هستیم او نمی تواند به ما ظلم و رنج و درد بی دلیل ر وا داشته باشد، این از ذات خداوند بسیار دور است، پس بهتر است مسئولیت خودمان و آنچه از خود بروز داده ایم که باعث شده اند بخش هایی از سلامتی روح و جسممان به مزاجمان سازگار نباشند را بپذیریم و با خداوند، هستی، کائنات و انسانها که همان خداوند هستند دست دوستی بدهیم.
به عنوان یک راهکار می توانید این دستورالعمل را در مواجهه با هر سختی و بیماری در ذهن داشته باشید، این کمک میکند تا راحت تر و سریعتر از شرایطی که فکر میکنید تسلطی بر آن ندارید بیرون بیایید:
- درد و بیماری برای هشدار به ما آمده اند و می خواهند بگویند تفکرات و نگاه ما، روش زندگی ، شکرگزاری و درک ما از دنیا و به طور کلی جهان بینی ما نیاز به تغییر دارد
- از راههای موجود برای رفع بیماری و بهبود و سلامت جسمی خود اقدام کنیم.
- تلاش برای یافتن پاسخ پشت پرده : ” من چه تغییراتی باید در خودم ایجاد کنم؟ که یافتن این پاسخ در خودشناسی و ارتقای آن نهفته است
- پذیرش شرایط موجود در زمان عدم توانایی ایجاد تغییر
به شما پیشنهاد میکنم اینبار که درگیر بیماری و در و رنجی بودید که برایش راه حلی پیدا نکردید، اگر احساس بی عدالتی و قربانی بودن داشتید، برای یک بار هم که شده جور دیگری به این موضوع نگاه کنید، کمی تامل کنید، شرایطتان را بپذیرید و سعی کنید خودتان آشفتگی بیشتری در مورد موضوع خاص ایجاد نکنید، این بار که بیمار شدید مراقبه کنید، صبح که از خواب بیدار می شوید لحظاتی با خودتان خلوت کنید و در سکوت بنشینید و به سئوال و جواب بپردازید و سعی کنید جوابهایی که از اعماق وجودتان می آیند را احساس و دریافت کنید، با خودتان صادق باشید، آیا واقعا آنقدر که در ابتدا فکر میکردید در بروز اتفاقات و مشکلاتتان بیگناه و بی تقصیر و قربانی هستید یا می خواهید اینبار سهم تقصیرات خود را بپذیرید؟ به شما توصیه میکنم پادکست ” دروغگویی به خود” را در کانال تلگرام t.me/reliefinlife گوش کنید و درباره ی آن تامل کنید.
نظرات و سئوالاتتان را با ما سهیم شوید