با این نویسنده با خواندن کتاب معروف ” وقتی نیچه گریست ” آشنا شدم، داستانی واقعی ، خیالی که خیلی به دلم نشست و باعث شد در مورد نویسنده ی آن در اینترنت جستجو کنم ودیدم که به به چه آدم جالبی است و چقدر کتاب با ارزش در مورد روان شناسی و روانکاوی و روان درمانی نوشته است و از آنجا که به روان شناسی علاقه دارم، تصمیم گرفتم چند تا از کتابهایش را تهیه کنم.
این کتاب من را بیش از پیش به نویسنده ی ان علاقمند کرد، از توضیح مختصری که درباره ی کتاب خواندم، متوجه شدم بر مبنای واقعیت و بخش مهمی از زندگی خود نویسنده و همسرش می باشد، در زمانی که آنها متوجه شدند که همسر نویسنده، به بیماری وخیم و کشنده ای مبتلا شده است و احتمالا ازآن بیماری جان سالم به در نخواهد برد، به پیشنهاد همسرش ( بیمار )، تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتند ، کتابی که به وقایع وحال و هوای آنها در ماههای پایانی عمر بانو مریلین یالوم مربوط می شود ، هم ایده بسیار جالب و غیر کلیشه ای و هم این موضوع برای من بسیارجذاب بود، به سرعت از بین تمام کتابهای خریداری شده از او، این کتاب را برای خواندن انتخاب کردم و شروع به خواندن کردم.
این کتاب در سی و چند فصل نوشته شده است که از شروع آن، هرکدام از زوج ها ، یک فصل را می نوشتند و بعد از آن نوبت نفر بعدی بود ، هر دو آنها انسانهای بسیار فرهیخته ای بودند که در حیطه ی کاری خود، حرفهای بسیارخوبی برای گفتن داشتند، اروین دی یالوم که از مشهور ترین روان شناسان و روان کاوان معاصر است و کتاب های او در حال حاضر بعنوان مرجع روانشناسی در دانشگاه های معتبردنیا به دانشجویان تدریس می شود و همسرش، مریلین یالوم نیز زنی فمنیست بود که در زمینه ی آزادی زنان کارهای بزرگی انجام داد و نویسنده و استاد دانشگاه در زمینه ی تاریخ بود.
معرفی کتاب مساله مرگ و زندگی
موضوع جالب توجه در مورد کتاب مساله ی مرگ و زندگی این است که این دو نفر، با سادگی و بدون رنگ و ریا و بسیار خودمانی به نوشتن این کتاب مبادرت کردند و موضوعات ساده و روزمره و نحوه ی نگاهشان به زندگی را در آن روز ها برای خواننده روایت کردند ، آنقدر ساده و خودمانی که بعد از خواندن چند صفحه از کتاب، خواننده احساس می کند که آنها را می شناسد و با آنها همراه است، تمام جزئیات لازم و مرتبط با موضوع کتاب را به راحتی و بدون سانسور یا تغییر در فصل خودشان بیان می کنند و خواننده را با خود به دورانی که خودشان در آن بودند ،می برند ، همان روز ها و ماه های بیماری مریلین.
موضوع جالب توجه دوم در مورد این زوج این بود که هر دوی آنها به سن کهولت رسیده بودند و از سنین نوجوانی همدیگر را می شناختند و به هم علاقمند بودند ، تقریبا از سن پانزده سالگی یالوم و این عشق بیش از شصت سال دوام آورده بود و هر دو واقعا و کاملا عاشق هم بودند، یک عشق واقعی که در این دوره و زمانه احتمالا تنها می شود داخل کتاب ها نظیرش را پیدا کرد.
نکته ی مهم و قابل ذکر دیگر در مورد این کتاب صداقت نویسندگان آن در مواجهه با موضوعات و نوشتن مطالب به شکل واقعی آنهاست، این را از آنجا می گویم؟ هر دوی آنها در متن کتاب مطالبی نوشته بودند که ممکن بود هر کس دیگری ، احتمالا بیشتر آدمها، برای اینکه وجهه ی بهتری در نظر دیگران داشته باشند یا از ترس قضاوت دیگران، ممکن باشد که آن را به گونه ای دیگر یا با کمی تغییر بنویسند که شخصیت آنها به مزاج خواننده بیشتر خوش بیاید، اما آنها اینگونه نبودند وبه نظر می آمد که در تمام صفحات کتاب، خود خودشان بودند و این صداقت دلیل محکمی بر این بود که خواننده را با خود طوری همراه میکرد که این احساس را داشته باشد که با نویسندگان آن آشنایی چندین ساله دارد.
معرفی کتاب مساله مرگ و زندگی
من در این تاریخ این کتاب را برای بار دوم خواندم، نوبت اول، فصل های مربوط به اروین دی یالوم و قلم او را بسیارتوانا تر دیدم و نحوه ی نگارش او را به نوشتن همسرش ترجیح می دادم وبا اختلاف از نظر نویسندگی و حتی شخصیت، به او رتبه ی بالاتری می دادم، اما در نوبت دوم گویا با شخصیت مریلین بیشتر آشنا شده باشم، بیشتر به شخصیت کامل و مقتدر او واقف بودم و در نوبت دوم ، نگرش مریلین و فصل های مربوط به او را هم به همان اندازه ی فصل های اروین پسندیدم، به نظر این دو نفر همانطور که در زندگی مشترکشان همدیگر را کامل می کردند، در کتاب مشترکشان هم همین کار را کردند.
با خواندن صفحات بسیاری از کتاب غمگین شدم وحتی اشک ریختم، هر دو درآن دوران ذهنشان پر از موضوعات مهم و مرتبط با حقیقت و معنای زندگی بود و هر دو تمام زندگی خود را در تمامیت خود زدگی کرده بودند، حد اقل سعیشان بر این بوده است بدون نقاب و ماسک و بدون تلاشی برای گول زدن خود یا دیگران زندگی و داستانشان را روایت کنند ، منش هر دوی آنها بسیار بسیار به دلم نشست و از خواندن هر سطر آن لذت بردم.
موضوعی که شاید به داستان کتاب زیاد مرتبط نباشد، و اروین دی یالوم در فصل های مربوط به خود چندین بار به آن اشاره کرده بود، این بود که همسرش مریلین در خانواده ای منسجم تری نسبت به خانواده ی خودش رشد پیدا کرده بود و به دلیل اینکه کودکی و نوجوانی با ثبات تری داشته و در محله ای که آرامش بیشتری داشتند، رشد پیدا کرده بود، ازنظر اروین، شخصیت کامل تر و رشد یافته ترو با اعتماد به نفس تری نسبت به خودش داشت و اقرار چند باره ی او در مورد همسرش، از کسی که خودش در زمینه ی حرفه ای خودش، غولی باشد، نشان می دهد که بانو مریلین زن بسیار ارزشمندی در زندگی همسرش بوده است.
کتاب مساله ی مرگ و زندگی، کتابی است که دقیقا به مساله ی مرگ و زندگی پرداخته است و به نظر من هر کسی که مرگ را در پایان زندگی اش می بیند و حواسش به آن است، باید این کتاب را بخواند.